علي اصغر بامري



بسم الله الرحمن الرحيم

داستان زيباي راننده تاکسي خوش رو

چندي پيش سوار تاکسي شدم. راننده تاکسي مرد محترمي بود که 60 سال سن داشت و بسيار شاد بود. او با مسافران با شادي برخورد مي‌کرد. يکي از مسافران از او پرسيد با وجود ترافيک و شغلي که خسته‌کننده است چطور مي‌تواند شاد باشد؟ جواب راننده برايم جالب بود. گفت من 4 فرزند دارم 2 دختر و 2 پسر که همه تحصيل کرده‌اند در حالي که هرگز به درسشان رسيدگي نکردم. گفت رمز موفقيتش اين بوده که به شدت هواي همسرش را داشته و به او توجه و محبت خاص مي‌کرده و فقط نيازهاي همسرش را برآورده کرده است. گفت همسرش را هميشه خوشحال و راضي نگه مي‌داشت و در عوض همسرش هميشه پرانرژي بود و با تمام قوا به بچه‌ها و منزل و هر کار ديگري رسيدگي مي‌کرد.

مي‌گفت زن‌ها توانايي‌هاي موازي دارند و مي‌توانند چند کار را در منزل باهم مديريت کنند. کافيست آن‌ها را راضي و خوشحال و تحت توجه و محبت کافي نگهداري تا هر کاري از آن‌ها بربيايد. او معتقد بود اگر باطري قلب همسرتان را شارژ نگه داريد مي‌توانيد با آرامش به کارتان رسيدگي و با خوشبختي زندگي کنيد. چون همسرش از جان و دل، بقيه امور را سرپرستي خواهد کرد. به نظر من حق با اوست. رمز موفقيت او مي‌تواند، رمز موفقيت بسياري از مردها باشد.

زن! موي مش کرده، ابروي برداشته، لبانِ قرمز نيست. زن! لباسِ سفيد شب باشکوه عروسي، بوي خوشِ قرمه سبزي نيست. زن! پوکي استخوان، يک زنِ پا به ماه، حال تهوع، استفراغ درد‌هاي زايمان، مادر بچه‌ها نيست. زن! عصايِ روز‌هاي پيري، پرستار وقتِ مريضي نيست. زن! وجود دارد؛ روح دارد؛ پا به پاي يک مرد، زور دارد. زن هميشه همه جا حضور دارد و اگر تمام اين‌ها يادت رفت، تنها يک چيز را به خاطر داشته باش: که هنوز هيچ مردي پيدا نشده که بخواهد در ايران جايِ يک زن باشد.


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

معرفی مقاصد دیدنی و مناطق توریستی ایران اینجا همه چی به هم مرتبطه وکیل مطالب اینترنتی علم آموزان royanet فروشگاه اینترنتی برترین shab-k محاکات melaamin